سلام چه خبر
سلام چه خبر -وبی متفاوت ومتنوع و بروز
تاریخ : 4 / 3 / 1390
نویسنده : سروش

گله ميكرد ز مجنون ليلي - كه شده رابطه مان ايميلي
حيف از آن رابطه ي انساني - كه چنين شد كه خودت ميداني

عشق وقتي بشود دات كامي - حاصلش نيست به جز ناكامي
نازنين خورده مگر گرگ تو را - برده يا داتنت و دات ارگ تو را

بهرت اي ميل زدم پيشترك - جاي سابجكت نوشتم : به درك
به درك گر دل من غمگين است - به درك گر غم سنگين است

به درك رابطه گر خورده ترك - قطع آن هم به جهنم به درك
آنقدر دلخورم از اين ايميلم - كه به اين رابطه هم بي ميلم

مرگ ليلي نت و مت را ول كن - همه را جاي OK كنسل كن
OFF كن كامپيوتر را جانم - يار من باشد و ببين من ON ام

اگرت حرفي و پيغامي هست - روي كاغذ بنويس با دست
نامه يك حالت ديگر دارد - خط تو لطف مكرر دارد

خسته از Font و ز Format شده ام - دلخور از گردالي @ (ات) شده ام

كرد ريپلاي به ليلي مجنون - كه دلم هست از اين ساب جكت خون
باشه فردا تلفن خواهم كرد - هر چه گفتي كه بكن خواهم كرد

زودتر پيش تو خواهم آمد - هي مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتي تو عزيزم ليلي - ديگر از من نرسد ايميلي

نامه اي پست نمودم بهرت - به اميدي كه سرآيد قهرت...

Share
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: طنز , ,
برچسب‌ها: نامه لیلی و مجنون! ,
تاریخ : 4 / 3 / 1390
نویسنده : سروش

مرد:

همسر خوبم غلط کردم، کنار من بمان

از خزان حرفی مزن، ای نوبهار من بمان

بی تو خیلی بی قرارم، ای قرار من بمان

ای چراغ خانه ام، ای گلعذار من بمان

گر کنی ترکم، وجودم را پر از غم می کنی

غصه های این دلم را، قد عالم می کنی

زن:

بی جهت منت نکش، من می روم ای بی دلار

شُوی بی پول و پَلِه می خواهم از بهر چه کار؟

تا به کِی باید کشم از رنج بی پولی هوار

وضع شوهر خواهرم را دیده ای ای بی بخار؟!

کاش من هرگز نمی گشتم در این دنیا زنت

گر بمیری به بود از زندگانی کردنت

Share
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: طنز , ,
برچسب‌ها: شعر طنز زن و شوهر ,
تاریخ : 4 / 3 / 1390
نویسنده : سروش

در مهماني ها غذاي خود را کنترل کنيم ! چگونه ؟

1- قبل از مهماني طبق رژيم غذايي خود چيزي بخوريد تا در هنگام مهماني گرسنه نباشيد.
2- در هنگام مهماني از ميوه و سالاد استفاده کنيد.
3- نزديک غذاها نباشيد.
4- به تعارف ها محترمانه «نه» بگوييد. خيلي راحت بگوييد « متشکرم ، ميل ندارم » و يا « متشکرم ، سير شدم ».
5- غذاهاي کم چرب مصرف کنيد.
6- خود را کنترل نماييد و مراقب وسوسه خوردن غذاهاي چرب، شيريني جات و تنقلات باشيد.
7- بشقاب خود را پر نکنيد.
کمک همسر يا داشتن دوست هم رژيمي به کاهش وزن کمک مي کند
اگر همسر شما هم اضافه وزن دارد، از او بخواهيد به همراه شما رژيم بگيرد.
نه تنها همسر بلکه اعضاي خانواده و دوستان خود را نيز مي توانيد به رژيم گرفتن دعوت کنيد. اين کار کاهش وزن را آسان مي کند، زيرا همگي غذاي مشابه مي خورند، با هم ورزش مي کنند و همديگر را به لاغر شدن تشويق مي کنند.
اگر اعضاي خانواده اضافه وزن ندارند، يا حتي لاغر هستند، باز هم مي توانند از رژيم هاي غذايي شما استفاده کنند. اين کار سلامتي آنها را تضمين کرده و انرژي و روحيه آنها را بهتر مي کند.
اگر رژيم گرفتن برايتان دشوار باشد، يافتن يک هم رژيمي کمک و مشوق مناسبي است. به علاوه چه خوب است به جز ما سايرين هم بتوانند از نعمت تناسب اندام بهره مند شوند.

از خوردن شيريني جات و هله هوله پرهيز کنيد ! چگونه ؟

1- در يخچال اسنک هاي کم کالري ميوه جات ( مثلاً سيب، کيوي، خيار و کمتر اوقات موز )، ماست کم چرب، سالاد، نان سبوس دار و پنير آماده داشته باشيد.
اگر گرسنه شديد به جاي خوردن شکلات، بيسکويت و تنقلات به سراغ آنها برويد. آنها هم کالري کمتري دارند و هم سرشار از مواد غذايي مفيد براي بدن هستند.
2- با نان جو ( يا نان سبوس دار غني شده )، پنير کم چرب، گوشت سينه مرغ کباب شده يا آبپز، کاهو، خيار و گوجه فرنگي، ساندويچي تهيه کرده و به عنوان سس روي آن مخلوطي از ماست کم چرب، کمي روغن زيتون و مقدار بسيار کمي مايونز کم چرب بريزيد. اين ساندويچ را در صورت گرسنگي به عنوان ميان وعده صبح يا عصر ميل کنيد.

Share
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
موضوعات مرتبط: مجله سلامت , ,
برچسب‌ها: نکاتي براي کاهش وزن متناسب ,
تاریخ : 4 / 3 / 1390
نویسنده : سروش



جهت نمايش ويدئو در يوتوب اينجا كليك كنيد.

جهت دانلود ويدئو اينجا كليك كنيد.

Share
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: رنگارنگ , ,
برچسب‌ها: عشق , واژه اي مشترك در قاموس تمام جانداران ,
تاریخ : 4 / 3 / 1390
نویسنده : سروش

این داستان واقعی است و ارزش خواندن را دارد!
این داستان را نه به خواست خود،‌ بلکه به تشویق و ترغیب دوستانم می‌نویسم. نام من میلدرد است؛ میلدرد آنور Mildred Honor. قبلاً در دی‌موآن Des Moines در ایالت آیوا در مدرسهء ابتدایی معلّم موسیقی بودم. مدّت سی سال است تدریس خصوصی پیانو به افزایش درآمدم کمک کرده است. در طول سالها دریافته‌ام که سطح توانایی موسیقی در کودکان بسیار متفاوت است. با این که شاگردان بسیار بااستعدادی داشته‌ام، امّا هرگز لذّت داشتن شاگرد نابغه را احساس نکرده‌ام.
..........

Share
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
موضوعات مرتبط: ادبیات , ,
برچسب‌ها: این داستان واقعی است و ارزش خواندن را دارد! ,
تاریخ : 4 / 3 / 1390
نویسنده : سروش

روزي اسب كشاورزي داخل چاه افتاد . حيوان بيچاره ساعت ها به طور ترحم انگيزي ناله مي كرد بالاخره كشاورز فكري به ذهنش رسيد . او پيش خود فكر كرد كه اسب خيلي پير شده و چاه هم در هر صورت بايد پر شود . او همسايه ها را صدا زد و از آنها درخواست كمك كرد . آن ها با بيل در چاه سنگ و گل ريختند اسب ابتدا كمي ناله كرد ، اما پس از مدتي ساكت شد و اين سكوت او به شدت همه را متعجب كرد . آنها باز هم روي او گل ريختند . كشاورز نگاهي به داخل چاه انداخت و ناگهان صحنه اي ديد كه او را به شدت متحير كردبا هر تكه گل كه روي سر اسب ريخته مي شد اسب تكاني به خود مي داد ، گل را پا يين مي ريخت و يك قدم بالا مي آمد همين طور كه روي او گل مي ريختند ناگهان اسب به لبه چاه رسيد و بيرون آمد
زندگي در حال ريختن گل و لاي برروي شماست . تنها راه رهايي اين است كه آنها را كنار بزنيد و يك قدم بالا بياييد. هريك از مشكلات ما به منزله سنگي است كه مي توانيم از آن به عنوان پله اي براي بالا آمدن استفاده كنيم با اين روش مي توانيم از درون عميقترين چاه ها بيرون بياييم

Share
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
موضوعات مرتبط: حکمتها , ,
برچسب‌ها: سنگهاي زندگي! ,
تاریخ : 4 / 3 / 1390
نویسنده : سروش

در 15 سالگي آموختم كه مادران از همه بهتر مي دانند ، و گاهي اوقات پدران هم

در 20 سالگي ياد گرفتم كه كار خلاف فايده اي ندارد ، حتي اگر با مهارت انجام شود در 25 سالگي دانستم كه يك نوزاد ، مادر را از داشتن يك روز هشت ساعته و پدر را از داشتن يك شب هشت ساعته ، محروم مي كند

در 30 سالگي پي بردم كه قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن در 35 سالگي متوجه شدم كه آينده چيزي نيست كه انسان به ارث ببرد ؛ بلكه چيزي است كه خود مي سازد

در 40 سالگي آموختم كه رمز خوشبخت زيستن ، در آن نيست كه كاري را كه دوست داريم انجام دهيم ؛ بلكه در اين است كه كاري را كه انجام مي دهيم دوست داشته باشيم

در 45 سالگي ياد گرفتم كه 10 درصد از زندگي چيزهايي است كه براي انسان اتفاق مي افتد و 90 درصد آن است كه چگونه نسبت به آن واكنش نشان مي دهند

در 50 سالگي پي بردم كه كتاب بهترين دوست انسان و پيروي كوركورانه بد ترين دشمن وي است

در 55 سالگي پي بردم كه تصميمات كوچك را بايد با مغز گرفت و تصميمات بزرگ را با قلب

در 60 سالگي متوجه شدم كه بدون عشق مي توان ايثار كرد اما بدون ايثار هرگز نمي توان عشق ورزيد

در 65 سالگي آموختم كه انسان براي لذت بردن از عمري دراز ، بايد بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را نيز كه ميل دارد بخورد

در 70 سالگي ياد گرفتم كه زندگي مساله در اختيار داشتن كارتهاي خوب نيست ؛ بلكه خوب بازي كردن با كارتهاي بد است

در 75 سالگي دانستم كه انسان تا وقتي فكر مي كند نارس است ، به رشد وكمال خود ادامه مي دهد و به محض آنكه گمان كرد رسيده شده است ، دچار آفت مي شود

در 80 سالگي پي بردم كه دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترين لذت دنيا است

در 85 سالگي دريافتم كه،همانا زندگي زيباست

Share
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
موضوعات مرتبط: رنگارنگ , ,
برچسب‌ها: آنچه من آموختم!! ,
تاریخ : 4 / 3 / 1390
نویسنده : سروش

ارتباطات بويايي تشكيل شده در دوران كودكي ، مي تواند شخصيت رفتاري شما و سازه هاي ثبت آن را در دوران نوجواني و جواني شكل دهد.

بنابراين آن بوي خوشي را كه حس مي كنيد لحظات بسيار شادي را براي شما به وجود مي آورد ، انتخاب كرده و ببينيد كه " رايحه " شخصيت شما چه رنگ و بويي دارد !؟

تذكر :براي شناخت صحيح پاسخ تست و مبهم نبودن . از گزينه هاي زير ، فقط يك گزينه را انتخاب نماييد
.....

Share
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
برچسب‌ها: انتخاب بوي خوش دلخواه شما! ,
تاریخ : 4 / 3 / 1390
نویسنده : سروش

کوهنوردي می‌خواست از بلندترین کوه ها بالا برود. او پس از سالها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود. شب، بلندی های کوه را تماماً در برگرفته بود و مرد هیچ چیز را نمی دید. همه چیز سیاه بود و ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود. همانطور که از کوه بالا می رفت، چند قدم مانده به قله کوه، پایش لیز خورد و در حالی که به سرعت سقوط می کرد، از کوه پرت شد. در حال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش می دید. و احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیله قوه جاذبه او را در خود می گرفت. همچنان سقوط می کرد و در آن لحظات ترس عظیم، همه ی رویدادهای خوب و بد زندگی به یادش آمد.اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به او نزدیک است. ناگهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش میان آسمان و زمین معلق بود و فقط طناب او را نگه داشته بود. و در این لحظه ی سکون برایش چاره ای نمانده جز آن که فریاد بکشد:
" خدایا کمکم کن"
ناگهان صدایی پر طنین که از آسمان شنیده می شد، جواب داد:
" از من چه می خواهی؟ "
- ای خدا نجاتم بده!
- واقعاً باور داری که من می توانم تو را نجات بدهم؟
- البته که باور دارم.
- اگر باور داری، طنابی که به کمرت بسته است را پاره کن!
..... یک لحظه سکوت... و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد.
چند روز بعد در خبرها آمد: یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند. بدنش از یک طناب آویزان بود و با دستهایش محکم طناب را گرفته بود.
او فقط یک متر با زمین فاصله داشت!

Share
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
موضوعات مرتبط: رنگارنگ , طنز , ,
برچسب‌ها: طناب يا خدا! ,
آخرین مطالب

/
هر چیز که دیدم همه بگذاشتنی بود جزیادتوای دوست که ان داشتنی بود. با سلام: قول بده که هرگز با من موافق نباشی، حداقلش این که کاملا یا فی البداهه موافق نباشی. قول بده که همیشه دنبال موضوعی برای مخالفت در این وب خواهی گشت، دنبال استثناهایی برای چیزهایی که من گذاشته ام و مطالبی که به نظرت بی ربط و غلط می رسد. این طوری به من فرصت می دهی که ازت یاد بگیرم. من اگر پاسخی ندادم این طور تعبیر کن که موافق نظرت بودم.این وب مجالی است جهت روشنگری و پالایش. امیدوارم بزودی مرا کلیک کنی